پيام
+
[تلگرام]
#دلنوشته_رمضان
سحر هفتم...
فردا اولين جمعه رمضان است!
و ما، باز هم بي تو شب زنده داري مي کنيم.
مي بــيني ؛
درد يتيمي، به قلبمان هيــچ تلنگري نزده!
و دربدري هاي صبح و شبت، يک ساعت نيز،، از آرامشمان را سلب نکرده است!
مي بــيني؛
به نمازي دلخوش کرديم و روزه اي!
دريـــغ که اگر دستمان به تو نرسد، هيچ عبادتي، راهمان را به بهشت باز نکرده است!
دريغ که اگر درد نداشتنت، به استخوانمان نرسد، نه نمازمان پروازمان ميدهد، و نه روزه هاي روزهاي تابستاني مان!
يوسف...
قصه غصه هاي تو را، هــزار بار شنيديم و يک بار هم زليخايي زار نزديم.
مي بــيني؛
هنوز، زنجيرهاي زمين، در قلبمان، از تو محبوب ترند!
سحر است... دعا ميکني..ـ مي دانم!
دعا کن، قلبمان برايت درد بگيرد!
دعا کن...دستهايمان، از قنوت گرفتن براي تو ، درد بگيرند!
دعا کن ... دعايمان، بوي درد بگيرد؛
درد انتظار....
درد عاشقي...
درد دويدن براي لحظه درآغوش کشيدنت!
فقط همين درد؛ درمان همه دردهاي ماست!
سحر هفتم را، بدنبال درد انتظار، قنوت گرفته ايم !
ما دعا مي کنيـــم؛ آمينش با تــو....
*مرگ بر آمريکا*
96/3/14